داستان کوتاه !!!!!!!!!! نابغه
نوشته شده توسط : nahal

شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسأله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود، یادداشت کرد و با این باور که استاد آن را برای تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب را برای حل کردن آنها فکر کرد. هیچیک را نتوانست حل کند. اما طی هفته دست از کوشش برنداشت و سرانجام یکی از آنها را حل کرد و به کلاس آورد.

استاد به کلی مبهوت شده بود. چون آن دو مسئله از مسائل غیرقابل حل ریاضی بودند.

این یکی خدایش از اون اتفاقهای شاهکار بود. ولی واقعاً بعضی وقتها ما از همه تواناییمون برای انجام کارهای سخت استفاده نمی­کنیم و همش می­گیم نشد، نمی­شه، سخته، غیرممکنه، من از عهدش بر نمی­آم.

 اما می­تونیم، می­شه.

کارهایی که می­توانیم انجام دهیم و آنچه را که ممکن یا غیرممکن می­پنداریم به ندرت ناشی از توانایی واقعی ماست، بلکه بیشتر از عقایدی که نسبت به خود داریم سرچشمه می­گیرد.. آنتونی رابینز

با آرزوی اینکه همه غیرممکنهاتون رو ممکن کنید، شما رو به خدای بزرگ و توانا، قادر مطلق می­سپرم





:: بازدید از این مطلب : 1441
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 25 مرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: